فرشته کوچولو ...

سفر ما به ایران

1390/3/16 9:22
نویسنده : هدا
517 بازدید
اشتراک گذاری

١٦ خرداد (6 جون) ما به ایران رفتیم. راه خیلی خسته کننده بود و 20 ساعت تو راه بودیم تا رسیدیم ایران. به جر خاله هدیه هیچ کس دیگه ای نمی دونست ما اونشب وارد تهران می شیم . عمو سعید اومد دنبالمون با عمه یلدات . تا صبح ساعت 6 بیدار بودیم و کلی حرف زدیم و تازه حدود 7 صبح خوابیدیم. قرار بود ناهار همه بیان خونه خاله هدیه ولی هیچ کس نمی دونست برای چی. ساعت حدودای 11 بود که مامانی و خاله هیلدا با علیرضا و حنانه رسیدن وقتی من و بابایی رفتیم بیرون کلی جا خوردن و البته کلی هم فحشمون دادن . مامانی از خوشحالی گریه اش گرفت و خاله هیلدا هم کلی خندید . بعد از اون هم زن دایی هومن با امیرسالار اومدن و اونم کلی جا خورد. مجبور شدم زنگ بزنم به دایی هومن و بگم ما اومدیم که اونم گفت ظهر میاد. بعد هم زنگ زدم به بابا فرضی که رفته بود کردان . اول پشت تلفن شوکه شد و برای چند ثانیه حرف نمیزد ولی بعد خوشحال شد و گفت بعداز ناهار میاد . مامان شهلا و بابا حسین هم اومدن و اونها هم شوکه شدن . کلا همه دعوامون کردن و گفتن دیگه حق ندارین اینجوری بیاین ولی در عوض همشون کلی قربون صدقه تو رفتن و دل من و می مالوندن که تو رو ناز کنن. عصر عمو محمد، دایی هومن و بابا فرضی هم اومدن روز خوبی بود و من احساس کردم تو همه فامیلهاتو شناختی. رادین کلی خوشحالی می کرد و همش می گفت من می دونم نی نی تو دهتره (دختر) و همش به اسم صدات می کرد و می گفت " داله ددا از تو دلت درش بیار باهم بادی دنیم" منم دلم براش ضعف می رفت و کلی ماچش می کردم. سفر خوبی بود فقط من بودم که کلی حالت تهوع داشتم و یک بار هم مجبور شدم سرم بزنم ولی کلا خوش گذشت و غذاهای خوشمزه خوردیم . خاله شیوا و خاله شیلا (دوستای مامانی) هم نی نی دارن تو دلشون و جفتشون تا شهریور نی نیهاشون بدنیا میان و تو همبازی های خوبی داری عزیزم. من تو ایران هم تست سلامت دادم و مطمئن شدم مشکلی نیست و همه چیز عالی بود ولی اینجا هم هیچکس نتونست بفهمه که تو دختری یا پسر فقط تو سونوی سلامت بهم گفتن احتمالا پسری و از اون موقع دیگه رادین آراد صدات می کرد (اسمی که قراره روی پسرمون بذاریم). بعد از یکماه به امریکا برگشتیم البته با یه عالمه کادوهای خوبی که همه برات گرفتن که تو کتاب خودت همشونو برات نوشتم عزیزم و تو راه همش حالم بد شد. دوباره زندگی عادیمون شروع شد ولی اینبار تو هم با من بودی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)