تولد فرشته کوچولوی من
روز 18 دسامبر با مامان فاطی و مهتاب رفته بودیم خرید که حدود ساعت 1:30 احساس کردم دردم گرفته و رفتم خوابیدم رو مبلهای تخت خواب شو وسط مرکز خرید و تا ساعت 4:30 هر یک ساعت یکبار درد داشتم که به مامانی گفتم بریم خونه و برگشتیم خونه. از ساعت 4:30 تا 6 دردها شدن 15 دقیقه یکبار، بابایی زنگ زد به دکتر و دکترم هم گفت هر وقت شد 5 دقیقه یکبار بریم بیمارستان . من رفتم دوش گرفتم و آماده شدم برای رفتن به بیمارستان که حدودای ساعت 10 دردم شد هر 7 دقیقه یکبار و راه افتادیم سمت بیمارستان . ساعت 11 بستری شدم و دردها رو تحمل می کردم خیلی زیاد نبود ولی خوب کم هم نبود و تازه ساعت 1 نیمه شب (19 دسامبر) از نرس شیفت شب خواستم که بهم اپیدورال تزریق کنن و بعد از اون دیگه هیچ دردی رو حس نمی کردم و تا ساعت 6 صبح که دردهای شدیدی داشتم که نمی تونستم جلوی گریه ام رو بگیرم و بعد از معاینه پرستار بخش بهم گفت بچه سرش چرخیده و از لگن خارج شده و رفته سمت چپ کشاله ران و دردی رو تجربه کردم که تو عمرم فکرش رو هم نمی تونستم بکنم . با دوز دوبرابر اپیدورال و بی حسی کامل از شکم به پایین باز هم از درد زیاد گریه می کردم و ناله می کردم و تا یکساعت این درد ادامه داشت و ساعت حدودای هشت بود که دکتر گفت دهنه رحم 9 سانت باز شده و باید کمک کنم برای به دنیا آوردن فرشته کوچولوم . در تمام این مدت مامان و بابا و مازیار کنارم بودن و در این زمان بابا رفت بیرون ولی مامان و مازیار موندن تو اتاق . زور زدن های من از ساعت 11 شروع شد و بعد از حدود 20 بار زور زدن که هر بار باید سه بار نفس می گرفتن و فشار می آوردم بالاخره ساعت 11:38 دقیقه صبح روز 19 دسامبر مصادف با 9:8 دقیقه شب 28 آذر فرشته کوچولوی ما قدم مبارکش رو به این دنیا گذاشت و بهترین لحظه زندگیم رو تجربه کردم وقتی که گذاشتمش رو سینه ام و آتریای من با آرامش کامل خوابید .
دختر خوشگلم هیچ وقت هیچ کس رو به این اندازه دوست نداشتم و نخواهم داشت . من عاشقت هستم و آرزو می کنم همیشه سالم و شاد و موفق باشی